تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

سینه خیز رفتن تبسم

سینه خیز رفتن تبسم رو دیدین پس ببینید: الهی قوربون اون سینه خیز رفتنت بشم عزیز مادر ........ چند روزیه دارم باهاش تمرین میکنم چهار دست و پا حرکت کنه موفق هم بودم 10 قدم آهسته چهر دست و پا بقیه مسیر بدو بدو سینه خیز ماشاله بزنم به تخته دورت بگردم ...
30 تير 1393

کارهای تبسم در 8 ماهگی

گل ناز مامان خیلی شیطون شدی 5 ماهت که بود سینه خیز رفتن رو شروع کردی الانم حرفه ای و با سرعت بالا سینه خیز میری. دیگه کسی به گرد پات نمیرسه. کافی فقط یکی بخوابه یا دراز بکشه چنان با سرعت خودتو بهش میرسونی و از سر و کولش بالا میری. از هر جا که میبینی ارتفاع داره بالا میری. از پشتی از میز از مامان از بابا ..... خیلی باید مراقبت باشم زیره مبلا و میز میری و چنان حال می کنی که نگو.....  دیروز دیدم خودتو از میز تلویدیون بالا بردت تا مهره بابا احمد رو برداری .... مهر  رو ازت گرفتم کنترل رو براشتی ..... دیگه غیر قابل کنترل شدی شبا واسه خودم سرسری میکنی دست میزنی وقتی هم می خوای بخوابی واسه خودت آواز می خونی  عاشق حمام و آ...
26 تير 1393

جشن دندانی

                                                           سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام بله تبسم خانم به فاصله یک هفته دندان دومیش هم جوونه زد و ما روز چهارشنبه 18 تیرماه 93 واسه دخما جشن دندونی گرفتیم و چون تبسم جان در ماه مبارک رمضان دندوناش در آمده ما هم افطاری دادیم و هم جشن دندان گذفتیم منم از چهار روز قب...
20 تير 1393
1790 10 14 ادامه مطلب

اولین مروارید

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام می خوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بی صدا شدم جز کباب خورا بله عاقبت تبسم نازنین منم صاحب دندون شد دیروز عصر وقتی داشتم با فنجونش بهش آب می دادم یهو یه صدای تیک تیک شنیدم دقیق شدم دیدم بله گل مامان دندون در آورده مبارکت باشه عروسکم. تبسم جان دقیقا هفت ماه و نیمش که شد دندان درآورد.  دوم ماه رمضان سال 93 در تاریخ 10 تیرماه 93 بازم مبارکت باشه ملوسکم حالا در تدارکات جشن دندونی تبسم هستم ...
11 تير 1393

تبسم در چادگان

پنج شنبه عصر 5 تیر ماه 93 من و تبسم جون راهی چادگان شدیم     به همراه :بابا  احمد _ مامان فاطمه_بابا جان عباس_ دایی رسول_زندایی فاطمه_پدر و مادر و برادر زندایی (پدر زندایی یعنی آقای گرامی سرهنگ سپاه هستند و زحمت کشیدن و ویلای چادگان واسمون رزو کردن) دایی داوود دایی خودم_ زندایی مریم و دانیال ساعتای 7 بود که به شهر زیبای چادگان رسیدیم و در ورودی شهر چندتا عکس گرفتیم چه آب و هوای عالی داره خبری از گرمای تابستون نبود.... اینم چندتا عکس یادگاری از فضای زیبای شهر بهد هم ویلا را تحویل گرفتیم اینم چند تا غکس از ویلای قشنگمون و من ف...
9 تير 1393

کودک من

سلام .این پست رو واسه سپیده جون مدیریت محترم کودک من می نویسم. این هم عکسهای لباس ها و عرو سک های بافتنی تبسم جون. البته بافتن اینها کار من نیست کاره مامان خودم هست که جا داره از زحماتشون تشکر کنم. با سلیقه و مهارت زحمت بافتن رو انجام دادن .مبارک تبسم خانم هم باشه و در آینده بپوشه . این خرس صورتی رنگ و خانم کوچولو با لباس صورتی و عروس خانم و گوزن قهوه ای رنگ از ظبقه بالا خانم خانما که قرمز پوشیدن و بالرین  از طبقه پایین عروسکهای بافتنی هستن این پلنگ صورتی هم عروسک بافتنی هست این هم لباس بافتنی که تبسم جان 3ماهگی می پوشید اینم یه ژیله باقتنی اینم بلوز و شلوا...
8 تير 1393

اندر احوالات شما در 7 ماهگی

سلام . این پست رو واسه دختر نازم می نویسم تا وقتی بزرگ شد بدونه 7 ماهش که بوده چی می خورده چی کار می کرده. تقدیم با عشق به دخترم این عکس شماست در 7 ماهگی همیشه دوست داشتی به پهلو بخوابی ولی من صاف می خوابوندمت عاشق باب اسفنجی بودی با این عروسکت انس بیشتری داشتی اینم پماد ها و لوسیونهای هست که واست استفاده می کردم داروهایی که تا به حال مصرف کردی ویتامین آ.د و قطره آهن با مسواک انگشتی بعد از خوردن قطره آهن واست می زدم وقتی به دنیا اومدی پوشک مای بیبی واست استفاده می کردم تا 3 ماهگی بعد ماما گاهی هم مولفیکس شیشه های شیرت پستونک هات که اصلا...
4 تير 1393